قاعدتا امروز یک یکشنبه ی پاییزی بهاری زیباست . آفتاب هم هست اما نه اونقدر زننده و تابان و هوا هم خنک است نه اونقدر سرد و خشک . همه چیز در ایده آل ترین حالت ممکن است . ظهر هم طبق معمول مهمان داشتم . همسایه ی سابق و پارتنرش آماده بودند . هرچقدر همسایه ی سابق پرانرژی و خوشان بشان است پارتنرش ساکت و آرام و بدون دغدغه است . حالا این موضوع به من ربطی نداره اصلا ! ساعات خوبی رو کنار هم داشتیم . برایشان کباب کوبیده درست کردیم ! البته خودش چند روز پیش گفت هوس کوبیده کردم ! کوبیده به نظر من یکم خشک بود ولی اون ها با به به و چه چه خوردند . احتمالا چون اینجا خبری از کوبیده نیست و همینم که هست بهتر از هیچیه !! یا شایدم من خیلی سخت گیرم و مسخره ی خودمو درآوردم و کوبیده واقعا خوب بود . 

گل های شمعدانی یک طور بی سابقه ای پر گل شدند . انگار این آب و هوای معتدل به آنها هم ساخته . حتی گل شمعدونی ای که دو سال پیش خریدیم هم پر از گل شده . می خواهم بگویم به بیرون که نگاه میکنم همه چیز در نهایت زیبایی و درستی است . 

من اما نمیدونم چرا یک طور دلگیری و دل تنگی و شاید هم یک سری چیزهای دیگر گرفتم . یک طوری که یک ساعت تنهایی عصر هم حالم را خوب نکرد . خسته هم نیستم . فقط بدجوری دلگیرم . بعد یک آهنگی سیاوش قمیشی داره به اسم یادگاری . یک همچین حالی دارم … هیچ تمایلی ندارم اینجا سیاوش قمیشی گوش بدم چون فکر میکنم ترکیب صدا و شعرهایش با آسمون ابری و بارون و این ها در اینجا میتونه مقدمه ی خودکشی باشه !!! 

هرچند تمایل ندارم وارد جزییات بشم اما شبیه آدمی ام که یک بار وسط رینگ قشنگ لت و پار شده و نه یک بار ، که چندین و چندبار و حالا دوباره افتاده وسط رینگ و داره از کسایی که اصلا هیچی براشون مهم نیست و هیچ حسی ام به این ماجرا ندارن و صرفا از رو سرگرمی میان وسط رینگ ، از این ور و اون ور چَک میخوره .. یک همچین حالی ..


نظرات 7 + ارسال نظر
پریسا 14 تیر 1402 ساعت 12:53

تو هیچ مشکلی نداری
تو فقط به یه اورلاب درست حسابی نیاز داری

صد و پنجاه درصد باهات موافقم
ترجیحا لب ساحل باشه با جووس

منجوق 13 تیر 1402 ساعت 13:52 http://manjoogh.blogfa.com

بعد از پشت سر گذاشتن اون قضایا همه امون یک جورهایی داریم می ریم سمت افسردگی

هیچ آدم سالمی بعد از دیدن اون فجایع مثل قبل نمیشه

باید یکمی شادتر زندگی کرد

بله

رعنا 12 تیر 1402 ساعت 14:49

درست میگی. من توی کامپیوترم برای خودم گاهی می نویسم و بعضی وقت ها که برمیگردم قبلی ا رو می خونم، می بینم بیشتر وقت هایی نوشتم که حالم خوب نبوده! یعنی اگه کسی فقط بر اساس نوشته هام بخواد منو بشناسه، فکر می کنه ناراحتم، در حالیکه اینطور نیست. فکر می کنم چون ما زمان ناراحتی یا استرس بیشتر به نوشتن احتیاج داریم.
خوشحالم که خوبی و تشویقت می کنم که از خوشی ها و زیبایی ها هم گاهی بنویسی که بعدها وقتی برمیگردی میخونی حس بهتری داشته باشی. خودم هم سعی می کنم اینکارو بکنم

آره عزیزم منم همینطوری ام معمولا وقتایی که ناراحتم نوشتن ام میاد و خودمم خیلی وقتا فکر میکنم اینجا زیاد چیزای منفی می نویسم یا خیلی غر میزنم درحالیکه تو زندگی واقعی مخصوصا این دو سه سال اخیر حداقل اینطوری نبودم .
اتفاقا خودمم خیلی به این فکر میکنم که باید یاد بگیرم وقتایی که حالم خوبه هم بنویسم

ارغوان 12 تیر 1402 ساعت 12:30

چقدر میفهمم که چی میگی دقیقا تو همین فاز هستم که همه چی انگار خوبه و فقط من نمیبینمش. دارم شمعدونیهای پر گل تراس رو نگاه میکنم و دلگیرم و به چیزهای بد فکر میکنم. به نظرم بخاطر قاطی شدن فصل هاست من واقعا بعد از هوای بهاری پاییزی طولانی منتظر تابستون گرم و آفتابی بودم ولی باز داریم کاپشن میپوشیم

آره ارغوان جان راستش منم امروز انتظار هوای گرم داشتم که باز با هوای خنک مواجه شدم . دیگه اینجا همینطوریه . همکارای من میگن فقط همین یک دو سال اخیر بوده که آلمان تابستون گرم و طولانی ای داشته و قبل تر ها همیشه ی خدا کاپشن تن اینا بوده

نسیم 12 تیر 1402 ساعت 11:24

لیمووووو
هر کاری که فکر میکنی روحیه تو سر حال میاره انجام بده

میگم من مگه چی نوشتم ؟! حالم خوبه نسیم جان

رعنا 11 تیر 1402 ساعت 22:01

سلام
واقعا دوستانه اینو میگم و امیدوارم ناراحت نشی، ولی به نظرم داری به سمت افسردگی میری. هر قدر هم من یا دیگران بگیم از شرایط لذت ببر و خوشحال باش و قدر بدون و زندگی کوتاهه و... احتمالا تاثیری نداره. اول به خاطر خودت، بعد به خاطر دختر و همسرت، حتما برای رفع این حالت اقدام کن و نذار وخیم بشه. چه اشکال داره مثل وقتی سرما میخوری، اینهم ممکنه برای هر کسی پیش بیاد و خوشبختانه راه های درمانش هم هست. چه مشاوره، چه دارو...
اگر صلاح میدونی تایید نکن کامنتم رو و فقط خودت بخون.امیدوارم زودتر شادی و انگیزه به زندگیت بیاد.

سلام عزیزم
مرسی برای پیغامت . راستش من بعد از خوندنش فکر کردم زیادی بزرگ نمایی کردم ناراحتی مو توی نوشته هام شاید وگرنه منم آدمی ام با لحظه های خوب و گاهی حس های دلتنگی و غم که اینم تایید میکنم بخاطر نوسانات هورمونیه و به خودم حق میدم و علت اینکه اینجا می نویسم اینه که بعدش حس بهتری دارم .
مشکلی با افسردگی و درمانش ندارم ولی چند سال پیش که اوضاعم واقعا خیلی خیلی بدتر از الان بود و تراپی می رفتم و فکر میکردم افسرده ام دکترم معتقد بود نیستم ولی خب بازم به خودم توجه میکنم عزیزم و حواسم هست

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد